Nobody
Nobody

Nobody

میخندمو از خندیدن میترسم.....

سخت ترین لحظات زندگی هم با کسی که دوسش داری به راحتی میگذره به قول حسین پناهی:با فنجان چای هم می شود مست شد اگر اویی که باید باشد، باشد....

جمعه شانزدهم مهر ۱۴۰۰

امروز بعد چند روز که یه تِک بارون بارید امروزو یه آنتراکت داد و فقط ابری بود حتی صبحش کمی آفتابم در اومد و عصر با یه هوای ابری عالی رو به رو شدم و کل جاهایی که میخواستم برم رو با پای پیاده رفتم چیزی حدود ۱۰ کیلومتر یه اَمریکانو دابل و یه دونات فول شکلاتم زدم به بدن واسه حسن ختام.


بحث دست بالا گرفتن و اینجور چیزا نیس صحبت سر اینه که جایی که ارزشتو ندونن و واسشون مهم نباشی اصرار به موندن خریت محضه.

پ.ن: منظور از "جا"این  کشور نیس منظور محیط و مکان خاصه.

پانزدهم مهر 1400

تو همون ساعات اولیه که ثبت نام شروع شد کاراشو انجام دادم و done فقط باس بشینم منتظر شانسم باشم که امیدوارم این سری رومو زمین نندازه و بتونم ازین خراب شده برم.

عشق چشم سیاه توعه ...... عشق خنده ناب توعه

سوشال میدیا و غیره...

راستش اون چند ساعتی که اینستا و واتس اَپ قطع بود نبودشونو احساس نکردم انگار اصن ایکاش کل سوشال میدیا واسه یه مدت طولانی قطع میشد تا همه به زندگی نرمال برگردیم.