Nobody
Nobody

Nobody

هر چه بیشتر در تار و پودش بافته میشوی و شکل میگیری راحت تر ریشه های اتصال را با مقراض کینه  و شاید کمی حسادت قیچی میکنم و این یعنی پایان کار برای همیشه....

حال و روزم دقیقا مثل معتادی شده که مدام سعی میکنه اعتیاد و وابستگیشو انکار کنه اینکه بگه دیگه درگیرش نیست و بیخیالش شده.

گاهی اوقات تصور حرفایی که میشنوی به قدری خنده دار و مسخرست که دوست داری از ته دل بش بخندی ولی با یه لبخند  ساده ازش میگذری. (-:

تلخم مثه طعم سیگار بعد از یک فنجان اسپرسو داغ، مثه گرم شدن معده بعد از خوردن الکل....