Nobody
Nobody

Nobody

هر روز صبح که از خونه می‌زنم بیرون، اول یه نفس عمیق می‌کشم و هوای سرد زمستونی رو می‌فرستم ته ریه‌هام؛ یه جور سرمای تیز که بیدارم می‌کنه. سرمو می‌برم بالا و یه نگاه به آسمون می‌ندازم—گاهی خاکستری و سنگین، گاهی پر از ابرای پف‌دار که نور آفتاب از لای‌شون سرک می‌کشه. ایرپادمو می‌ذارم تو گوشم، پادکستم رو پلی می‌کنم و صداش آروم آروم همه‌چیز رو محو می‌کنه. صدای ماشینا، آدما، حتی فکرای شلوغ تو سرم غیبشون می‌زنه. فقط منم و اون کلماتی که تو گوشم می‌رقصن، انگار یه دیوار دورم کشیده می‌شه و این عادت دیگه شده یه تیکه جدانشدنی از روزم.


آدمهای سمی

آدمای سمی همونایی‌ان که همیشه یه جوری انرژی آدمو می‌کُشن. انگار هرچی کنار اونا باشی، یا داری از خودت دفاع می‌کنی، یا داری حال بدشونو تحمل می‌کنی. مدام غر می‌زنن، منفی‌بافن، یا یه طوری رفتار می‌کنن که انگار همیشه حق با اوناست. اگه یه موفقیتی داشته باشی، به جای اینکه خوشحال بشن، یا حسودیشون می‌شه یا یه جوری کوچیکش می‌کنن. خلاصه، بودن کنارشون بیشتر از اینکه حالتو خوب کنه، خستت می‌کنه. بهترین کار اینه که فاصله بگیری و نذاری روی ذهنت تاثیر بذارن.


زندگی دیجیتال این روزا دیگه بخشی از وجودمون شده. صبح که بیدار می‌شیم، اولین کاری که می‌کنیم چِک کردن گوشی و شبکه‌های اجتماعیه. انگار بدون اینترنت یه چیزی کم داریم! از چت با دوستامون بگیر تا خرید آنلاین و حتی کار و درس، همه چی تو دنیای دیجیتال می‌چرخه. گاهی حس می‌کنم بیشتر از دنیای واقعی، تو این فضای مجازی زندگی می‌کنم و خیلی جدی و‌ قاطع برنامه دارم واسه ترک این عادت…


پایان سال

کمتر از یک ماه به پایان سال 1403 باقی مونده ، سالی که یجورایی واسه من خنثی بود! نه موفقیت و دستاوردی داشتم و نه شکست و مشکل خاصی که بتونم بگم سال بدی بوده.خیلی دوست داشتم مثه بعضی آدما بگم به فلان هدفم رسیدم و به اون یکی هدفم نزدیک شدم! اما خب واقعا هیچی مطلقا هیچی! چون صادقانه بگم وقتی برنامه ریزی و هدف گذاری نداشته باشی نمی تونی انتظار داشته باشی که نتیجه بگیری!! اینطور نیست؟ و برای من فقط و فقط گذروندن زمانی بود که دروغ چرا به بطالت سپری شد!! حتی بیدار شدن از خواب صبح و رفتن به محل کار هم واسم بی معنی بود و باید بگم هیچ حس تعلقی به کاری که انجام میداد نداشتم و ندارم و فقط و فقط بخش مالی میتونه محرک من واسه انجامش باشه! اما تا جایی که یادمه همیشه آدمی به ظاهر امیدوار بودم حتی در مواجهه با مسائل و مشکلات لاینحل و یادمه یکی بود که بابت اینکه آدم الکی امیدواری هستم سرزنشم میکرد! اما خب چاره ای جز این نیست چون انسان واسه اینکه دلشو خوش کنه مجبوره اینجوری وانمود کنه حتما راهی هست شاید مشکل برطرف شه و هزاران شاید و اما و اگر دیگه.... واسه همین منم امید دارم که این سالی که داره میاد بالاخره همونی باشه همیشه می خواستم و برآورده شدن آرزویی که همیشه داشتم و تا الان محقق نشده! کسی چه میدونه شاید زندگی از دستش در رفت و اونی که باید اتفاق بیوفته......